به گرو سپردن چیزی یا کسی را: همان نیز با باژ فرمان کنیم زخویشان فراوان گروگان کنیم. فردوسی. از من خسیس تر که بود در جهان گر تن به نان چو گربه گروگان کنم. ناصرخسرو. تو آن جوادی شاها که آز گیتی را سخاوت تو به دست فنا گروگان کرد. مسعودسعد. - دل را گروگان کردن، دل دادن. توجه کامل کردن: سخن هرچه گویدش فرمان کند بفرمان او دل گروگان کند. فردوسی. به نیکی گرائیم و پیمان کنیم به داد و دهش دل گروگان کنیم. فردوسی. - زبان را گروگان کردن، سوگند خوردن: یکی با شما باز پیمان کنم زبان را به یزدان گروگان کنم. فردوسی. - زبان خود را به گرو گذاشتن: بخواهم من او را و پیمان کنم زبان را به نزدت گروگان کنم. فردوسی. - سر گروگان کردن، سر خود را به گرو گذاشتن: بدو گفت بهرام پیمان کنم بدین رنجها سر گروگان کنم. فردوسی
به گرو سپردن چیزی یا کسی را: همان نیز با باژ فرمان کنیم زخویشان فراوان گروگان کنیم. فردوسی. از من خسیس تر که بود در جهان گر تن به نان چو گربه گروگان کنم. ناصرخسرو. تو آن جوادی شاها که آز گیتی را سخاوت تو به دست فنا گروگان کرد. مسعودسعد. - دل را گروگان کردن، دل دادن. توجه کامل کردن: سخن هرچه گویدش فرمان کند بفرمان او دل گروگان کند. فردوسی. به نیکی گرائیم و پیمان کنیم به داد و دهش دل گروگان کنیم. فردوسی. - زبان را گروگان کردن، سوگند خوردن: یکی با شما باز پیمان کنم زبان را به یزدان گروگان کنم. فردوسی. - زبان خود را به گرو گذاشتن: بخواهم من او را و پیمان کنم زبان را به نزدت گروگان کنم. فردوسی. - سر گروگان کردن، سر خود را به گرو گذاشتن: بدو گفت بهرام پیمان کنم بدین رنجها سر گروگان کنم. فردوسی
بمسخره خرها گرفتن. گرفتن خر به بیگاری یا برای اردو. (یادداشت بخط مؤلف) : گفت خیر است بازگوی خبر گفت خرگیر می کند سلطان. انوری. ، بمشکل افتادن. به رنج افتادن. چون خر در وحل گیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
بمسخره خرها گرفتن. گرفتن خر به بیگاری یا برای اردو. (یادداشت بخط مؤلف) : گفت خیر است بازگوی خبر گفت خرگیر می کند سلطان. انوری. ، بمشکل افتادن. به رنج افتادن. چون خر در وحل گیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
بعنوان گرو سپردن چیزی یا کسی را: همان نیز با باژ فرمان کنیم زخویشان فراوان گروگان کنیم. یا دل را گروگان کردن، توجه کامل کردن، یا زبان را گروگان کردن، سوگند خوردن قسم خوردن، یا سر (خود) را گروگان کردن، سر خود را بگرو گذاشتن
بعنوان گرو سپردن چیزی یا کسی را: همان نیز با باژ فرمان کنیم زخویشان فراوان گروگان کنیم. یا دل را گروگان کردن، توجه کامل کردن، یا زبان را گروگان کردن، سوگند خوردن قسم خوردن، یا سر (خود) را گروگان کردن، سر خود را بگرو گذاشتن